راه جلوگیری از غفلت
خلاصۀ جلسۀ 18،محور بحث امسال، تبیین عالم ذرّ، حضور و شهود در عالم نفس و عدم غفلت و راه جلوگیری از غفلت 29 رمضان 1440 بود.
عالَمی که تمام عوالم از عالَم غیب مطلق تا شهادت مضاف در آن جمعاند. اگر به این عالَم رجوع کنیم، میتوانیم هر پدیدهای را که به ما حمله میکند، خودمان به تنهايی دفع و رفع کنیم و صُور علیالاتصالی را که از ناحیۀ احدیت تا نفس ساری و جاری است، به شهود بنشنیم؛ به شرط اینکه یک در را فقط ببندیم تا هزاران و بینهایت در به روی ما باز شود. بدون شک، آن در که باید بسته شود، توجه به حب و بغض ابزاری بدن یا جسد، در عالم ناسوت است.
ما خود خواستیم به شهود حق برسیم و خلیفۀ خدا شویم. برای پذیرفتن این بار امانت، همه کنار کشیدند، اما ما ربوبیت را پذیرفتیم؛ "أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى"[1]. برای رسیدن به این مقام، ورود ما به عالم تزاحم و تخاصم و تضاد، ضروریِ رتبۀ وجودمان شد. بخواهیم و نخواهیم، سکوی پرتاب و عروج ما تضادهای ناسوت است. اما باید بدانیم برای اینکه آینۀ حق شویم و بیدردسر به مقصد برسیم، هرگز شرایط بیرونی در اینجا فراهم نیست. با علم به این مطلب، مسئله این است که چه کنیم در این شرایط حاکم در ناسوت، دچار غفلت از جایگاه اصلی خود و هدف خلقت نشویم؟
مثنوی پاسخ اين سؤال را اينگونه به نظم کشيده است.
آفت این در هوی و شهوت است / ورنه اینجا شربت اندر شربت است
این دهان بربند تا بینی عیان/ چشمبند آن جهان حلق و دهان
ای دهان تو خود دهانهیْ دوزخی / وی جهان تو بر مثال برزخی
نور باقی پهلوی دنیای دون / شیر صافی پهلوی جوهای خون
اغلب مردم دنبال راحتی و آرامش در ناسوتاند و شيرينیها را در آن جستجو میکنند، درحالیکه مسیر کاملاً برعکس است؛ يعنی باید خواست و شهوت را در ناسوت کنار گذاشت، آن وقت است که «شربت اندر شربت است».
وقتی ما درِ ناسوت را به فراخنای دنیا از زمان گذشته تا آینده در مقابل خود باز کردیم و مدام دنبال توجیه هستیم که آباء و اجدادمان این بودند و محیط و ژنِ ما چنین و چناناند... ؛ چشم ما فقط اینها را میبیند و گذشته و آینده را به دنبال خود میکشاند، دنبال اين هستیم که در گذشته چه رخ داده تا اشتباهاتمان را گردن این و آن بیاندازیم و فردا چه میشود تا از اين و آن درمان بگیریم! در نتيجه چشم ما برای دیدنِ عالَمی که برای ما عیان است، بسته میشود. غافلیم از اینکه نور را باید از همینجا بهدست آوریم، درست همانگونه که شیر صاف و زلال از جویهای خون؛ یعنی رگها به دست میآيد. درواقع دنیای باقی، در شکم جهنم دنیاست. "اِن مِنکم اِلّا وارِدُها کانَ عَلی رَبِّکَ حَتماً مَقضیّا"[2].
اما ما انتظار داریم بیهیچ تضادی بندۀ خدا باشیم. درحالیکه این شدنی نیست؛ بلکه باید در این تزاحمها مراقبِ دل بود که ذرهای این طرف و آن طرف نشود تا این شربت اندر شربت؛ تلخ نگردد.
در ناسوت روح و جسم با هم، ماده و معنا با هم، نفخۀ رحمانی با وسوسۀ شیطانی با هم هستند و با هم میتوانند انسان را جلو ببرند. در حقیقت جامع روحانیت و جسمانیت، عرصۀ خلیفةاللهی است، اما "بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ"[3] میان این دو عرصه، برزخی است که هرگز با هم قاطی نمیشوند؛ همانطور که با اینکه شیر از خون بلند میشود، اما با هم قاطی نمیشوند. پس اگر ما درست و با احتیاط و با عصا حرکت کنیم، با اين برزخی که خداوند قرار داده است(ولایت)، جهنم دنیا هیچ تأثیری بر ما نخواهد گذاشت.
یک قدم زد آدم اندر ذوق نفس / شد فراق صدر جنت طوق نفس
همچو دیو از وی فرشته میگریخت / بهر نانی چند آب چشم ریخت
گرچه یک مو بُد گنه کو جسته بود / لیک آن مو در دو دیده رسته بود
بود آدم دیدۀ نور قدیم / موی در دیده بود کوه عظیم
دقت کردهاید، اگر مویی در صورت و دماغ باشد چندان مهم نیست؛ اما مویی که در چشم باشد مانند کوه عظیمی، مانع دیدن است. چشم در اینجا به منزلۀ هویت انسانی است که اگر مویی از رذائل، ناصافی و... در آن باشد، شیر صاف و زلال وجودش را آلوده میکند و دیگر آن شیر به درد نمیخورد.
گر در آن آدم بکردی مشورت / در پشیمانی نگفتی معذرت
زآنکه با عقلی چو عقلی جفت شد / مانع بدفعلی و بدگفت شد
نفس با نفس دگر چون یار شد / عقل جزوی عاطل و بیکار شد
همانطور که میدانیم آنچه که باعث زحمت آدم شد، گناه کبیره نبود، امر مولوی هم نبود؛ اما او برای شدن و رسیدن هبوط کرد و در سختی و فشار افتاد. درحالیکه اگر با نفسِ رو به عقلش مشورت میکرد و حرفش را میشنید، فعل او بد نمیشد؛ زیرا عقل کلی، نور است و نفس در محکومیت عقل کلی است. به همین دلیل محال است، انسان عاقل، افراط و تفریط داشته باشد. اما زمانی که نفس، با عقل جزئی همراه میشود از عمل خیر باز میماند.
چون ز تنهایی تو نومیدی شوی / زیر سایۀ یار خورشیدی روی
رو بجو یار خدایی را تو زود / چون چنان کردی خدا یار تو بود
آنکه بر خلوت نظر بردوخته است / آخر آن را هم ز یار آموخته است
حال که امام غایب است، پیغمبر هم که نیست، قرآن را هم درست نمیفهمیم، هرکسی هم یک چیزی میگوید و اصطلاح و معرفی خاصِ خود را دارد، از کجا بفهمیم یار و همراه کجاست تا او را بجوییم؟ یار درون ماست. «یار در خانه و ما گرد و جهان میگردیم».
خلوت از اغیار باید نی ز یار / پوستین از بهر دی آمد نی بهار
عقل با عقل دگر دو تا شود / نور افزون گشت و ره پیدا شود
وحدت در وجود ماست. کافی است که عقل جزئی و حب و بغضهای دنیایی، خوبی و بدی، خوشی و ناخوشی، سود و زیان را به دست رتبۀ بالای وجودمان بسپاریم و جسد و تعلقاتش را رها کنیم. آفات دنیا، بدبختیها، بیماریها، آزار و اذیتها، تنها به این روش دفعشدنی هستند؛ به شرطی که خود را در برابر آینه رصد کنیم و ببینیم نشستوبرخاستهای ما، ارتباطهای ما، در کدام محور میچرخد. آینه چیست؟ آینه در درون ما عقل و صُوَری است که علیالاتصال از حق بر ما انعکاس میشود و در بیرون انسان کامل میباشد.
اما از آنجا که ما در فشارها و گرد و غبارهای دنیا جلوی آینه نمیرویم، همیشه خود را زیبا و بقیه را زشت میبینیم. اما باید مقابل آینه رفت تا زیبای حقیقی را دید و خود را با همۀ زشتی که داریم به او بسپاریم. آن وقت او میداند چگونه زشتیها را پاک کند و ما نیز، با دیدن حقیقت خود و دیگران، دیگر کسی را زشت نخواهیم دید.
یار آیینه است جان را در حزن / در رخ آیینه ای جان دم مزن
در خزان چون دید او یار خلاف / در کشید او رو و سر زیر لحاف
در مقابل آینه هر اندازه دم بزنی، به همان اندازه کدر میشود. لذا در برابر آینه نظر ندهیم و خواست او را بپذیريم.
درختان را ببینید؛ در فصل پاییز یار را خلاف خود میبینند، اما نمیروند با یار بجنگند؛ بلکه آرام آرام به درون خود و زیر لحافِ خاک میروند. استعداد خود را به دست خزان نمیدهند تا نابود شود. ما نیز باید اینگونه عمل کنیم، زمانیکه عقلمان دچارِ یار بیگانه میشود، با عقل جزئی چارهجویی نکنيم، بلکه احتیاط کرده و به عقل کلی درون خود رجوع کنیم. در درون، نور را جستجو کنیم. چون اگر با دنیا همراه شویم بیبروبرگرد، هوای نفس حاکم خواهد شد.
چون که زاغان خیمه بر بهمن زدند / بلبلان پنهان شدند و تن زدند
زانکه بی گلزار بلبل خامش است / غیبت خورشید بیداری کُش است
نفس و وجود هرگز از ما جدا نخواهد شد و هرگز آلوده نمیشود. بلکه روزی که ما این گلشن ظاهری را ترک بکنیم، به اوج لطافت و قدرت میرسد؛ اما با حرکت غلط، مانند روشنایی خواهد شد که چون چشم بسته است، آن را نمیبیند. "فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديد"ٌ [4]بصر، حدید میشود، حدیدی که بینهایت در تاریکی گیر است. الآن ممکن است با دیدن تاریکی اتاق دوازده متری وحشت کنیم، ولی باید بدانیم که وقتی بصر حدید شود، چون ادراک، قویتر میشود، تاریکی تا ابدیت، وسعت خواهد داشت. لذا باید احتیاط کرد تا دچار خواب غفلت نشویم؛ چون وقتی زمستان میآید زاغان بیرون میآیند.
خیلی عجیب است که در زمستان غیبت، اینقدر بیمهابا و بی عصا حرکت میکنیم! در حالیکه وقتی یار را پیدا نمیکنیم و معرفت نداریم، لازم است برای سکوتِ هوای نفس، ریاضت و سختی بکشیم. اما
گر تو کوری نیست بر اعمی حرج / ورنه رو کالصبر مفتاح الفرج
باید بدانیم که این تخاصمها و آخ اوخها، شأن و شئونها، من و تو ها...، همان حس مشترک حیوانی هستند. درحالیکه خداوند انسان را به تمام مخلوقات برتری داده است؛ "... رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً"[5]. لذا باید به اینها صبر کرد و در هر میدانی منفعل نشد. چون تا زمانی که کسی انفعال دارد، نتوانسته بالا برود و در رتبۀ حیوانی ایست کرده است! و فقط در همان حد هم میتواند خدا را بشناسد.
از سوی دیگر علت بروز اغلب بیماریها، همین منفعل شدنهاست که در واقع وجود ندارند. باید توجه کنیم که واقع فانی نمیشود و تغییر و تحول نمیگیرد. لذا این اتفاقات و رویدادها و مسائلی که از آنها منفعل میشویم و سیال و متغیر هستند، نمیتوانند واقع باشند. به همین دلیل هیچ ارزشی ندارند که درگیر آنها شویم.
اما واقع چیست؟ واقع همان وجود ما و آن حقیقت ثابت ماست. واقع ما هستیم. واقع آن انفعالی است که درون ما رخ میدهد و تأثیری است که در وهم خود میگیریم.
پردههای دیده را داروی صبر / هم بسوزد هم بسازد شرح صدر
آیینۀ دل چون شود صافی و پاک / نقشها بینی برون از آب و خاک
خدا آنقدر عوالم زیبا در وجود ما نهاده که اگر به آنها توجه کنیم و نزدیک شویم، متوجه اتفاقات متغیر این دنیا نخواهیم شد. در این صورت اگر تمام این دنیا را به ما بدهند، اصلاً گوشهای از آن در وجود ما جا نمیگيرد و نمیتوانيم آن را بپذیريم. فقط کافی است یک سرکی به خودمان بزنم!
امروز آخرين روز ماه مبارک، روز خداحافظی است، با عزیزترین، بهترین، زیباترین انیس انیسان. خداحافظی با سفرۀ بینهایت حضور حق در قلوب مؤمنان. امروز درد فراقی جدید در قلوب مؤمنین و متقین و موحدین است.
إنشاءالله با اِنسلاخ این ماه ما هم از هویها منسلخ بشویم و آینهای باشیم برای آن حقیقتی که دوست دارد ذات خود، صفات خود و فعل خود را در آینۀ ما انسانها به تماشا بنشیند. انسانهای کامل در آینگی اتَمّ و اَکمَل حرکت کردند و میکنند و خواهند کرد، ما هم در آینگی خودمان، باید بتوانیم او را صاف و شفاف نشان دهیم.
روز آخر ماه مبارک مصادف شده با سالگرد ارتحال امام راحل(رحمتاللهعلیه). او که با عشق بیپایانش، بهاری بود در جامعۀ زمستانزده و پاییززده و هم بهاری بود برای دلهای یخزدۀ از غفلت. در اين روز آخر با او تجدید بیعت میکنیم تا بتوانیم معارف بلند و نورانیاش را پاس بداریم و امانتدار جلوات ولاییاش باشیم. روحش شاد باد.
[1]- سورۀ اعراف، آیۀ 172.
[2]- سورۀ مریم، آیۀ 71.
[3]- سورۀ رحمن، آیۀ 20.
[4] .سوره ق، آيه 22.
[5] . سورۀ اسراء، آیۀ 70.
نظرات کاربران